مجهول



نزدیک ترمینالم دارم کیفم رو مرتب میکنم ک پیاد شم،
میگه حاج سلیمانی! کشتنش!
گیجم، میگم سلیمانی کیه؟ میگه حاج قاسم
پرت میشم به یه دنیا خاطره!
به روزای اول دبیرستان همون روزا ک چادر میپوشیدم، همون روزا که یکم سبیلو بودم، همون روزا ک زیادی توی افکار پدرم غرق شده بودم! اون روزا طرفدار سرسخت قاسم سلیمانی بودم!
با دوستی به اسم راضیه! من و راضیه از سلیمانی می‌گفتیم و دلاوری هاش!
دوم دبیرستان بودم اون موقع تازه چیزی به اسم مدافع حرم دراومده بود! توی شهر ما یکی شهید شد، روز خاکسپاری
همه‌ی شهر تعطیل شد، کل خیابون ها رو با آب و گلاب شستن، همه سیاه پوشیده بودن و ما امتحان زیست داشتیم!
گفتیم امکان نداره بمونیم و باید بریم.
بعد رفتیم.
مداحی ها عجیب بودن! دگرگون میکردن! جمعیت زیاد بود! نمیدونم، حالش عجیب بود.
حالا من 21 سالمه، دانشجوام فردا دو تا امتحان دارم نزدیک ترمینالم و میخوام برم شهر دانشجوییم!
امروز من افکارم اون نیست! من دختر چادری نیستم! من سیبلو نیستم! من اصولگرا نیستم!
من اما از خبر شنیدن مرگ حاج قاسم شدید تحت تاثیر قرار گرفتم و ناراحتیم انکار شدنی نیست.


میتونم تمام این مسافت رو چارتار گوش بدم. 

تمام این مسیر، تمام بلوار بهشت ، تمام چمران ، تمام عفیف آباد، تمام ارم

میتونم همه شون رو راه برم و با صدای بلند بخونم :


"من ایستگاه آخرم،عبور آخرین قطاری

در امتداد ساقه ام،تو ارتفاع بی مهاری"

 

بیای ته باغ ارم و برای اولین بار دستم رو محکم بگیری 

بیای عفیف آباد و محکم بغلم کنی و من دلم هری بریزه

بیای تو اون پیاده رو ها همه ی اردیبهشت ها رو قدم بزنیم و تو برام آهنگ کوردی بخونی 

دست بکشم رو تر قوه ت و تو حواست نباشه.  لبخند بزنم! 

بیا دوباره دستت رو بده بهم، بگو نبضمو بگیر خانم دکتر! 

 

 


 

بعضی وقتا دلم میخواد بتونم کسی رو محکوم کنم
دلم میخواد یقه‌ی یه نفر رو بگیرم و سرش داد بزنم بگم هی فلانی تو مسبب این مشکل منی
اما هر چی میگردم کسی نیست!
همین الان ک دارم زیر فشار این همه احساس منفی له میشم میخوام یکی باشه که بگم تقصیر اونه.
اولین کسایی رو ک میتونم نشونه بگیرم خانواده ست! اما بازم نمیتونم، هر چند با اطمینان میتونم بگم هیچ وقت به لحاظ احساسی و روحی نیاز های من رو نکردن، باز نمیتونم مقصرشون کنم. چرا؟ چون ذاتشون این بوده، محیطشون این بوده و فرهنگشون احتمالا اینجور!
اونقدر شرایط این روزهام سخته ک حتی نتونستم به خدا گله کنم
بعد از چهار روز اوضاع وخیم روحیم هنوز نتونستم بهش بگم چرا من آدم اشتباهی ام؟!
چرا هیچکس مثل من نیست؟ چرا همه ی انتخاب های من اشتباهن؟
چند وقت پیشتر به کسی  توضیح آدمهای زندگیم 5 نفر هستن و اونها خانواده م هستن! و گفتم ارتباطم با دیگران بر مبنای انتظاره!
مثلا اگر بتونم از کسی انتظاری داشته باشم پس باهاش رابطه ای دارم.
بعد گفتم من از هیچکس بجز این 5 نفر انتظار ندارم. و این نشون میده آدمهای زندگی من چقدر محدوده.
من هیچکس رو به زندگیم راه نداده بودم، من هیچکس رو انتخاب نکرده بودم چون فکر کردم شاید این پنج نفر کافی باشن.
اما یه روزی رسید و فهمیدم اونها برای من کفایت نمیکنن!
حتی اونها هم اشتباهی هستن.
نمیدونم اما احتمالا مشکل از منه! وقتی من تعداد دوستان صمیم صفره! وقتی خانواده م برای من آدم های غریبه ای هستن ک یک نسبت شناسنامه ای داریم.
وقتی من تنهام و هیچ جوره رها نمیشم
ینی من اشتباهم!


اول یه غم معمولی بود برام، هر چی بیشتر گذشت این غم عمیق تر شد 

و به همه ی وجودم رسوخ کرد .!

وقتی غمم عمیقه نمیتونم آهنگ گوش بدم، این درحالی هست ک من اکثر اوقات موزیک گوش میدم.

از اون روز بجز مداحی چیزی نتونستم گوش بدم، انگار روح من رو الان اینا آروم تر میکنن

دیشب برادرم گفت قبول داری چقدر از آهنگایی ک همیشه گوش میدیم قشنگ ترن؟ 

نمیتونم این غمم رو با کسی به اشتراک بذارم و اینه که ازش رها نمیشم . 

 

 

 

 

 

 

+یاد گذشته میوفتم، اول راهنمایی، شوق رفتن به شلمچه.! 


اول یه غم معمولی بود برام، هر چی بیشتر گذشت این غم عمیق تر شد 

و به همه ی وجودم رسوخ کرد .!

وقتی غمم عمیقه نمیتونم آهنگ گوش بدم، این درحالی هست ک من اکثر اوقات موزیک گوش میدم.

از اون روز بجز مداحی چیزی نتونستم گوش بدم، انگار روح من رو الان اینا آروم تر میکنن

دیشب برادرم گفت قبول داری چقدر از آهنگایی ک همیشه گوش میدیم قشنگ ترن؟ 

نمیتونم این غمم رو با کسی به اشتراک بذارم و اینه که ازش رها نمیشم . 

 

 

 

 

 

 

+یاد گذشته میوفتم، اول راهنمایی، شوق رفتن به شلمچه.! 


اول یه غم معمولی بود برام، هر چی بیشتر گذشت این غم عمیق تر شد 

و به همه ی وجودم رسوخ کرد .!

وقتی غمم عمیقه نمیتونم آهنگ گوش بدم، این درحالی هست ک من اکثر اوقات موزیک گوش میدم.

از اون روز بجز مداحی چیزی نتونستم گوش بدم، انگار روح من رو الان اینا آروم تر میکنن

دیشب برادرم گفت قبول داری چقدر از آهنگایی ک همیشه گوش میدیم قشنگ ترن؟ 

نمیتونم این غمم رو با کسی به اشتراک بذارم و اینه که ازش رها نمیشم . 

 

 

 

 

 

 

+یاد گذشته میوفتم، اول راهنمایی، شوق رفتن به شلمچه.! 


اول یه غم معمولی بود برام، هر چی بیشتر گذشت این غم عمیق تر شد 

و به همه ی وجودم رسوخ کرد .!

وقتی غمم عمیقه نمیتونم آهنگ گوش بدم، این درحالی هست ک من اکثر اوقات موزیک گوش میدم.

از اون روز بجز مداحی چیزی نتونستم گوش بدم، انگار روح من رو الان اینا آروم تر میکنن

دیشب برادرم گفت قبول داری چقدر از آهنگایی ک همیشه گوش میدیم قشنگ ترن؟ 

نمیتونم این غمم رو با کسی به اشتراک بذارم و اینه که ازش رها نمیشم . 

 

 

 

 

 

 

+یاد گذشته میوفتم، اول راهنمایی، شوق رفتن به شلمچه.! 


عزیزم یادت نمی آید مرا؟

بگذار بهت بگویم
من همان دختر دلبر لر عاشق کش عیار پریوشت هستم
چهره ام را خوب ببین!
چشمانم سبز است ، همان چشمانی ک اولین بار توی پیاده رو های ارم بهشان زل زدی
دستانم را تماشا کن ، همان دستهایی که گفتی بودی طراوتشان از گل های امارت فیل بیشتر است
لبخند هایم را ببین ، درست مثل گذشته همانقدر پهن و عمیق دندان هایم نمایان می‌شود و تو لبخند میزدی 
" آخ دندان‌های سفیدش"
قصه ی دوست داشتنت را جار زده بودم
در کوچه ها و خیابان ها ، در دشت های پر از برف پولاد کف ، در نخلستان های جنوب ! به پرنده های قلدری که تند تند به دانه ها نوک می‌زدند ، به گربه های اهلی شده ای ک همراهم تا کتابخانه می‌آمدند ، به برگ های خشک شده ی گیاهم وقتی از رشدشان نا امید شدم به شان گفتم حیف است می‌روید ته زباله دان ها و عشق بزرگی را نمی‌بینید .
عزیزم میبینی ؟ ماجرای عشق پر شورمان را با آب و تاب تعریف میکردم برای همه کس ، برای همه چیز .
تلاش میکردم بحث را بکشانم سمت تو ، بعد از تو بگویم ، تاکید کنم این پسر وجودش ، اجزایش ، احساسش ، همه چیزش در تملک من است

 


 میخواند 
"چه قشنگه پیرهن تافته ی تازه عروس
چه بلنده گیسوی بافته ی تازه عروس
اونکه شاده شاه دوماده، از چشماش شادی میباره"

تو بودی یا من؟


 

تنهایی هایم دستان تو را می‌طلبد
دستان زمخت و مردانه ات، دستانی ک رگ هایشان بیرون زده اند و در آخرین دیدارمان گفتم آخ چه مناسب رگ گیری!
تنهایی هایم چشمانت را می‌طلبد، چشمان نسبتا کوچکت وقتی برق می‌زند، خلع سلاحم می‌کند.
دلم را از آشوب ها تهی می‌کند.
تنهایی هایم صدایت را می‌طلبد، صدای بم و گرفته ات وقتی می‌گویی نیم ساعت دیگر بیدار میشوم اگر اجازه بدهید بخوابم.
تنهایی هایم قامتت را می‌طلبد روبه رویت بایستم و تو با خنده بگویی کوتوله جآن و من برایت اثبات کنم " نه ببین من در میان دختران قد بلند محسوب میشوم، نه ببین خب 172 که کوتوله نیست مگر نه؟ و. "
تنهایی هایم شعر هایت را می‌طلبد که فارغ از غوغای جهان چشم هایم را ببندد و تمامم را گوش کند
تنهایی هایم خنده هایت را می‌طلبد که شادیت را ببینم و برایت ذوق کنم.
خلاصه اش را بگویم تنهایی هایم تنها تو را می‌طلبد و هیچ چیز قدرتش را ندارد که جای تو را پر کند .!


عزیزم!
حالا بعد از روز ها کلنجار رفتن میتوانم دوباره عزیزم خطابت کنم و برایت بنویسم.
نه که روزهای دیگر عزیز نباشی ، نه ! 
روزها پر شوند و جای خودشان را به سال بدهند، بهار ها بگذرند و جدیدتر بشوند، تو هنوز عزیز میمانی! 
مهم نیست در کنارم بمانی یا نه. در خیالم همیشه عزیزم خطاب میشوی! 
دلتنگت بودم و سیریا گوش میدادم، همان اولین آهنگی که برایت فرستادم و تو هیچ وقت یادت نمانده!
سلیقه ی موسیقی مان تفاوت های بزرگی دارد ، اما آخ عزیز جان چطور دستانت توانست گزینه‌ی حذف را به روی آهنگی به چنین احساسی بفشارد؟
"چشام مال تو؛ گریه هام مال تو
صدام مال تو خنده هام مال تو!
جوونیم همه زور زوریم فدات
شروعم مال تو، انتهام مال تو"
عزیزم امشب میان گریه هام فکر کردم تمامش کنم و از زندگی زیبایت بیرون بروم. بی رحمی به خودم بود و عشق عشق به تو! میدانم تو راحت تر میتوانی نبودم را فراموش کنی ، تو همیشه پر از ایده ها هستی.
نبودم را میتوانی با کتاب هایت، شاگرهایت که خیلی برایشان وقت می‌گذاری، الگوی زندگی ات و خیلی چیز های دیگر پر کنی! و دیگر یادت برود روزی پیاده رو های ارم ما را به آغوشش کشیده.


دیشب که این لحاف زرد قشنگ رو از ته کمد درآوردم و روی تختم پهن کردم، دیشب که آخرین صفحه‌ی کتاب رو ورق زدم، دیشب که آهنگای شاد افغانی گوش میدادم و دلم براشون ضعف میرفت، دیشب که داشتم نسکافه و کیک میخوردم
هیچ فکر نمیکردم اون همه خوشی کوچیکی که برای خودم ساخته بودم اینقدر زود تموم شه. فکر نمیکردم برنامه ریزی رو پرت کنم تو زباله دونی و بگم که چی؟
چقدر احساس این روزهام ناپایداره. دلم میخواد از همه دور باشم ولی یک آن تنهایی همه‌ی وجودم رو میگیره و احتیاج دارم با کسی حرف بزنم.
دلم میخواد میتونستم برم چابهار و فکر کنم تنها چیزی باشه که حالم رو بتونه خوب کنه.


تبلیغات

محل تبلیغات شما
محل تبلیغات شما محل تبلیغات شما

آخرین وبلاگ ها

آخرین جستجو ها

پیکاسو آرت مقاله ، دانلود مقاله ، دانلود مقاله رایگان ، دانلود رایگان مقاله ، اردبیل تجهيزات خانه بازي صادق صادقی دات آی آر روز نگاران روزنه مبنا محتوا مد روز خدمات پس از فروش پکیج دیواری و اسپلیت در شیراز